بنام خالق
این بار میخواهم دیگر مثل قبلا ننویسم، نخوانم باور کنید خواستم متحول شوم چون هر گاه که میخواهم از نوشته هایم مطلبی را برای کسی نقل کنم ،متوجه میشوم . که چقدر ایراد و اشتباه دارد
خوب پله اول را برداشتم و امید وارم بتوانم ثابت قدم باشم
خالق کیست یا خالق چیست؟
ما انسانها موجوداتی هستیم که همواره میخواهیم یاد بگیریم باموزیم و یاد بدهیم روشن شویم و روشنی بیافرینیم ، و اگر غیر این است بفرمایید.
و این صفات همواره ما را در درک بهتر پیرامون و اطراف یاری میکند پس این صفت را ما یاد نگرفتیم به ما دادند و ما آنها را پرورش دادیم تا به این اندازه رسیده است
زیبا ایم و زیبایی را دوست داریم حتی اگر دچار بیماری جزام باشیم
ما زاییده، یافته هایمان در تفکرمان هستیم حتی به اندازه یک میلی متر . لذا ارزش مند است
ما مخلوقی هستیم که اگر در مادیت بخواهیم ببینیمش میشود:
موجودی است که به آن شعور ، اجازه تکامل، اجازه تکثیر داده شده و این بالا ترین ارزشها ست که یک مخلوق میتواند داشته باشد .پس آیا تمام مخلوقات به حد اعلاء تکامل و هوش و ...
دارند؟
لذا خالق نخواسته هم سان بیافریند خالق نخواسته یک نمونه از برای همه بسازد و این یک دلیل که یک فرد در موقعیت خود شرایط خود شعور درک خود و سرانجام در هیبت خود قیاس میشود
نمیدانم خواسته اید شعری یا نقاشی و یا هنری و یا حتی غذایی درست کنید
میدانید اون ساخته و اون پرورش یافته شما چیست؟
اون چیزی نیست جز مقداری از حد خود که توانسته اید اون را در اونجا و در آنچه ساخته اید دخیل کنید
پس ما باید بخود ببالیم چون توانسته ایم ایده و امال خود را در رنگ حیات جریان و بعد به ورطه وجود در آوریم
و هر بار که میبینیم لذیت از دیدنش میبریم
یک تخته سیاه را در ورای چشمهایتان تجسم کنید تمام اون را ضمینه کنید که خالق نامیده میشود بعد نقطه ای در آن به وجود آورید به او آدمی نسبت دهید حالا او چیست ؟
او ساخته از خالق است که دارای صفات خالق است دارای درک خالق است دارای شعوری است که به واسطه پرورش و تکامل دارای بعد متعالی خواهد شد اگر و اگر شما به او اجازه دهید حتی به آنقدر که گوچه به خود اجازه گشتن خدا را داد؟!
حالا هدف از خالق خود را بررسی کنید تا معنی خود را درک کنید نه به اندازه ملاصدرا که از خود به خدا و بعد از خدا به خود برگشت تا معنا را در حیطه درکش هویدا کند نه اندازه خودتان و به اندازه اجازه به خودتان برای درکش
من و شما میبینیم میخوانیم و میآموزیم اجازه میدهیم به خود که خیال کند و همیشه نا خدا گاه فکر میکنیم اما به چه
چرا نمیخواهیم درک فکر کردن را با تمام کردن موضوع و نتیجه به تحقوق برسنیم
میدانم و میدانید من و شما هیچ گاه نمیتوانیم اون را به سامان برسنیم اما میدانید میتوانیم تکامل دهیم به اون هرگاه که توانستیم درک جدیدی پیداکنیم حتی نتیجه اون تغییر جهت باشد این رسم و این ران رشد است این راه به حقیقت رسیدن اسن ما همواره به طبیعت نگاه میکنیم که چون او معلم درهای عملی و کار بردی است و او برای نیازهای ما هزار سال است که دارد تمرین وکند و نشان میدهد خواه ما یاد میگیریم یا نه مهم نتیجه اوست بعد از این همه حرکت
یک بوته برای رسیدن به خورشید که نیاز اوست هزار راه را در مدت یک تابستان تجربه میکند میداند که پاییز دیگر خواهد بود تا بوی دی را بشنود اما بی اثر نمیماند حرکت میکند تا متعالی شود ما چی پس!
عصاری
0 Comments:
Post a Comment
<< Home