همراز

Saturday, March 26, 2005

با سلام
لطفا به این آدرس مراجعه فرمایید
www.davood18444.blogspot.com
متشکرم عصاری

Monday, March 07, 2005

با سلام و درود به تمامی دوستان و کسانی که التفاتی به نوشته های کج و کوله من میاندازند
این مطالبی که من مینویسم بر جند دلیل امر به نوشتن میکند
یکی اینکه برای بهتر تعقل کردن باید فکر و اندیششه را روی کاغد و به طور عمومی به محلی اورد حقیقی که بتوان انها را جستجو حلاجی و حتی تحکیم کرد
و بعد برای زنده بودن برای زنده نگهداشتن خیلی چیزها باید اونها مکتوب باشند حتی اگر بی ارزش باشد از دید خیلی ها
و اما اخر برای خودم مینویسم برای دلم مینویسم برای اون مینویسم که با شمایی که نوشتید فرق داشته باشد حتی اکر این فکر ملول نتواند حرف عادلانه و عقلانی بزند شما ایا سعی کردید؟
مطلب امشب را با انفجاردر خوانده مطلبی در سایت شاید فلسفه دلیل بر نوشتن و فکر کردن در موردش کردم
همانطور که میدانیم و در کتب مقدس امده خدا بعد از افرینش ادم و حوا انها را در بهشت سکنی داد برای انها زندگی در ان سرزمین را اذن داد و به انها گوشزد کرد که از ان میوه ممنوع نخورند و برای انها حدی ایجاد کرد تا از ان حد تعدی نکنند
این مطلب را نگه دارید !
میدانیم که همانطور که اگر من بدی کنم اگر من خوبی کنم و اگر پدر و مادرم نیز از قوانیم خداوندی تخدی کنند فقط و فقط فاعل ان محکوم به جواب دادن و باز خوست شدن است نه من که فرزند انها هستم نه من که پدر و یا برزگتر انها هستم پس مجازات پس پژواک فقط برای تاصع کنند است و نه غیر

و اما در ادامه مطلب قبل که نصفه رها شد بگوییم که ادم و حوا به هزار یک دیل که من و شما چون در ان زمان غایب بودیم گول اون شیطان را خوردند و از اون سیب و بقولی انگور که غریب بر تمام از سیب نام برده میشود از ان ارم بیرون کردید شدند
پس خدا من و شما را هم به مکافات انها در امیخت وپس، خدا اگر از دید بالا و از حرفهای بالا را بواسطه اعتقاداتمان که زاییده دین است ادامه بدهیم خدا که میدانسته ادم و حوا کنجایش ان سرزمین را نداشته اند که چرا انها را به ان ارم برده بودند و بعد شما هم چند سوالی که در ذهنتان دارید از خودتان بپرسید تا بهتر جواب به فکرت خود دهید.
و اما سیب میوه بعشتی است تا میوه جنهمی که ما را تا این جا کشاند شما هم سیب دوست دارید ؟ برای بهشت ان و یا برای جهنمش؟
(دیوانه) عصاری

Sunday, February 20, 2005

سلام
شروع کردن برای نوشتن همانطوری که قبلا هم به عرض رساندم از نوشتن خیلی سخت تر این است قبل از نوشتن ذهن را به سمت نوشتن سوق داد از بیان، فعلی ساخت تا ماندگار شود. به هر سوی که میخواهد نرود باید بردش تا به اسمان رسد تا با ان راهی برای من و شما و هر کس که میخواند باشد تا با اون، صحر را با صبح بدون خورشید پیوند دهیم تا ملائک را به سوی ناشنیدههایمان مسکوت کینم تا اونها دیگر ما را به نگفتهایمان سر گوفت نزنند
بایید بحث کینم بیایید به وجودداشتن خود ایمان بیاوریم و جاری شویم بیایید تا از سد سکوت بگذریم تا بی حد روان شویم دیگر نه دیواری بتواند من و شما را از جریان بی اندازد چون ما فعل حرکتیم نه فکر سکون نه خیال سکوت
پس بگوییم شیوا و محکم بخوانیم بلند چون این حقیققتی است از من و شما داود و شما که نامی دارید ماورای اسمتان
میدانید این ماشین دیگر راه خود را یافته نمیتوان جلوی اون را به راحتی گرفت دیگر باید برایش فرمانی قرار دهیم تا بی مباهات و بی ملاحظه به هر سمتی روان شود پس در باره باور حرف میزنیم ما باوری داریم که اون همه چیز ما است یا باید با عقل باور کینم یا باید با دل برای دل قانونی نگذاشته اند چون هر کس دلی دارد که شاید مثل من دریچه میترالش هم گشاد شده باشه ولی به هر حال باور دل همهشه شیرین است همیشه راهی است برای رشت اگر فکرت پشت اون وجود انسانیت باشد نه کتمان اون نه رهایی از اون به واسطه باور های یی که از روی تکرار برایمان اورده شده و انقدر برایمان تکرر داشته است که دیگر نمیتوانیم از اون عبور کنیم چون اون دیگه شاید یه ارکان شده از ما بی اجازه ما ستون عبور ممنوع شده پس باید دوباره چشمها را گشود دوباره صورت را ابی زد تا غبار کهنکی از روی پلک ها برود دیگر با پلکهای سنگین نبینیم چون شاید دوباره به من و شما دروغ دوباره را بگویید، بیداری؟!
من حدودا سه ماه است که مناجات همیشگیم را به فروغ دیدگانم فراموش کرده ام چون باید باورهایی که با چشم دیده بودم را حد اقل به خود میقبولاندم من باور داشتم که در گنگ بودن غرق شدم من با پیداکردن اشنا شدم هر انکهگاهی نتوانسته ام او را به کمک برسانم تا حرکت کند اما میدانم اون میتواند با من بیاید میتواند من را به حقیقت برسان به انسان بودن به ادمیت نه اون ادمی که نام گرفتم شما هم برخیزید باید همراه شویم که باید دست در دست یک دیگر دهیم تا به کمک همدیگر این راه را روشن کنیم برای من بلند شدن نیاز بود برای شما نیز دست مرا گرفتن میبایست هدف باشد تا من دیگر از لباس شما بر خیزد تا با هم بسازیم نداشته هایمان باورها را باید از نو معیار زنیم تا خوب بودن را بی معنا نسازیم نبودن را بی معنا نکیم مردن را با رحمت اجین نکنیم باید باشیم تا خیال به هم بودن برای رسیدن با برکت همت متعالی شود خدایا باور کن تا باور شوم
کسیتم؟

WWW.ASARI2.TK OR WWW.DIVANEH18444.BLOGSPOT.COM
WWW.MYSTIC18444.BLOGSPOT.COM
BUT NOT IN THIS
WWW.IRAN18444.BLOGSPOT.COM

Friday, February 18, 2005

با ستایش خالق بزرگ میخواهم برای شما از ایین و سلوکی بگوییم که همواره دیواری به بلندی هرازان هراز سال میان انسانها ایجاد کرده دیواری که از میان هر خانه حصارینامریی میان دوموجود بنیادی خانه و خانواده بنا کرده و من و شما برای بینش و شفاف سازی اون اگر قدمی برنداریم ماهم به پاییداری و گسترش اون اهتمام ورزیدیم
موجودی به نام انسان میان خود و دیگر مخلوقات جدایی افکنده تا شعور و احساس خود را به انها نشان دهد باقی را در سیتره خمود دراورده تا به انها بگویید که چه قدرت عظیمی و غیر قابل کنترلی دارد تا به فخر ورزد تا بیندگان را در سحر خود ناگام دارد
اما این حس همواره به خودش و به تمامیتش نیز لطمه وارد کرده و خود را نیز در اسیری به این اصل محکوم داشته بعد از این دیوار میان خود و دیگران میان خود و جنس مخالف خود بناداشته تا به این وسیله این حس محضون را به انتشار دراورد تا میان خود هم بستر شریک خود نیز پرده به بلندی همان پرده اولیه که از حس خود شروع میشود و در دینها و سنت خود اون را پرورشمیدهد که دیگر حتی نمیتواند بر اون حدی بگشد تا خود را نیز اسیر در بندش نبیند
زن و مرد همواره برای هم میمیرند برای هم عاشقی را به ارمغان میاورند با هم به زیرساختهای بنیادی خود توجه میکند باهم به اون ارامش درونی میرسند اما اما اون حس لعنی دوباره کریبان انها را میفشارد و انهارا از آن پرواز به سقوط همیشه گی سوق میدهد نیچه میگویید
برای فلسوف شودن سه چیز نیاز است دوری از پادشاهان از نام آوری و از زنان ایا او خود را در سیتره زنها میبیند که این چنین خصانه به همنوع خود،به کامل کنند خود حمله میکند؟
لااقل نیچه قدرت بیان درونش را به اسباط راسند اما خیلی از پیامبران که یک اسم عمومی میتواند باشد قدرت بیان این حقیقت را نداشتند یا با دید ابزاری یا با برداشتهای مردانه از جوامع اون را به سر حد اعلا خود برزگ کردند حتی حقوق رادر مردانگی دیدن
جالب است بدانید که برای واژه فمنیست کلمه مقابل وجود ندارد چون مردان این را با قدرت خود بنانهادند و زنها از این استفاده میکنند چون که قابل در استفاده اند و محکوم
باور از بودن حقیقت نشان از رشد است نه این که ساختار ادمیت را در بیان مرد یابیم برای وجود داشتند حتی تخم مرغ بیان از مرغ یا تخم مرغ میکنیم و هیچ گاه مثالی از خروس جمع به میان نمیاوریم چون بی معنی ترین کلمه در وجود اساس این حیوان است در نقطه شروع با وجود اینکه نقش بارور کنندگی اون را نمیشود انگار کرد
به ما گفته شده که آدم را ساختند بعد حواراساختند و بعد فرزاندانشان اما چرا نبایست حوارا ساخت بعد از ان ادم را برای او خلق کرد خوب چون پیام اورش قدرتی داشت ؟!
برای شناخت مرد و زن همیشه بیان از قدرت بیان از فیزیک وبیان ازمردانگی است و در مقابل ان زن تفسیر میشود که موجودی ساخته دوم است به بیانی دیگر
ما نمیخواهیم او را به تفسیر کشیم چون اصل هایی را باید به باد گیریم باید از نوع بی اندیشیم باید باور کنیم مرد به واسطه یا زن به واسطه میتوانند اورنده بدی باشند نه اما های دیگر باید اول اندیشید بعد بیان کرد باید زمزمه هاتی بیانی را افرید بعد به ان جلوه داد تا بعد
عصاری

Wednesday, January 26, 2005

سلام بر دل نیک سیرت بر خالق دل بر آرام کننده دل
در سرشت خود باید همواره محتاج راهکارهای باشیم تا به بهترین وجه من الوجود بتوانیم به خود و افکار ملول سر و امان دهیم
امروز داشتم فکر میکردم به نیچه و گوشهای از افکارش که به صورت موازی با حرفهای ایشان به یک نکته رسیدم تا به امروز هم به اون فکر و حتی یاد نیز نکرده بودم
ما میاییم با منطق همه چیز را برای خود ترسیم میکنیم و برای نیازهایمان برای رفه و رجوع برای اینده و برای حالمان برای گذشته مان دلیلی از منطق میاوریم تا شاید خود را به این وسیله محکم و ثابت محکوم به متوجه کردن کنیم
اما چیه منطق
الان اگر کسی مرا از نزدیک بشناسد میگوید بابا این خودش پاگ خل شده کسی که همواره میخواهد همه چیز را با این یعنی منطق ببیند و مورد حلاجی و بعد تصمیم گیری کنئ حالا امده و به منطق حمله میکند؟!؟
به ما ثابت شده اگر یک را با یک دیگر کنار همدیگر بگذاریم میشود دو دویی که قابل دیدن است قابل لمس است و وجود دارد قابل درک است و روشن و این اصل را همواره کسترش دادیم تا به اون حد توانایی پیداکردیم که حرفهای برابر بر منطقمان را بست دادیم به حساب اوردیم بعد به باور های خود چون از ضمیر مان میامد اضافه کردیم پس دیگر برایمان اثباتی نیاز نداره چون یدگه اون را به اندازه یک اصل باور و قبول داریم میتوانیم با اون زندگی کنیم میتوانیم همه چیز هایمان را در اون حلاجی و بعد نتیجه گیری کنیم اما یک مرتبه میاییم همه چیزهایمان حتی خدایمان نیازهای خود را به او و رابطه خود را با او نیز در این اصل قرار میدهیم برای او بی نهایت ترسیم میکنیم او را در ماورای انجا قرار میدهیم برای او از بزرگی توان انوم بینهایت را قرار میدهیم برای او عدالت که برابر تساوی و برابر شاهین ترازو است قرار میدهیم همواره نتیجه خوبی ها را یک پوان مثبت فرض میکنیم که در مقابل بدهایمان قابل لمس است و اون را مثل یه جمع جبری حلاجی میکینم
اما در منطق ما ایا نیستی و نبودن نیز قابل درک است میداینم که صفر است که نتیجه کم کردن دو عدد برابر است ایا همه چیز را برای نیستس میتوانیم تعریف کنیم اینچنین؟
خود خدا که نه قابل لمس است نه وجودش برای ا از منطق باور عینی خارج است چکونه میتوانیم در این منطق تعریف کنیم میدانیم او است ما میتوانیم او را حس کنیم باور کنیم با او حرف بزنیم با او شکوا کنیم از نیازهای و از نداشته هایمان راحت صحبت کیم چون نداریم و از داشته هایمان راحت و بی خیال چون داریم و برای ما بی ارزش است تا زمانی که درایم به فراموشی میسپاریم
پس ما برای حل کردن معادلات وجودی خود به چه نیاز داریم که اصل را رد او بگنجانیم
فکر کنید لمس کنید حرکت کنید تا معنا بودمان را تجربه کنید
When we looking to a machinery we want to see all of thing with this case as a good rule as a same relative between each part of them it's will be work clear with out any problem free as any power oh my god this world is same it work like a machine that god made it
And don’t need to take care it every time coz it's made of very well knowledge of any thing that we know it
As a big aim that we cannot seem it clear coz we want looking it as my eyes that show to all any thing that just seem not any thing that is behind it as a high reason of this plan ?
What's that?
And why we want to spend my time to know it it's just for god and don’t need to looking us/ so we must forget and don’t think about it coz we cant solvent that puzzle oh my god we cant see you as a honest human coz I rule is like a baby that cant believe an aim that's call life?
What do you think?
I knew you get some thing?
And plz don’t lie to your self just of one time plz just this time
asari

Wednesday, January 05, 2005

سلام بر همه برای خالق و بر مخلوق برای ابتدا و برای انتها برای مبتنی بر تن برای ازاد از وحی
نوشتن فارق از حرص و نفرین بی معنی شاید باشد برای نویشنده چون بی هدف و بی نیاز از حقیقت است از برای نداشتن و طلب داشتن
حق چیست قضاوت چیست و هر کس چی دارد تا باید به اون برسد تا مسرور کرد تا از برای دیگران در او دخل و تصرف نداشته باشد تا از نیازهای درست و صاف پافراتر نگذارد تا در حیات بی دیوار حریم قرار بر قرار کند
حق قضاوت را به کسانی میدهند تا میان را برای تساوات تا برای طرفین حقوق مشخص که اعلام شده را باز پس گیرد و برای فرار کنند از این و غیر این جزای و مجازات قرار دهد ایا او عادل است؟
عدل او را در ترازو حق قرار داده اند ایا او را بانی قضا قرار دادند تا حق شناس شود؟
قضا را میاموزانندتا حق را روشن کنند از حقوق بنام خدا اسم نهاد را برای مشخص کردن و قانون مند کردن اهداف منتنی بر دین نام میبرند
نمیدانم برای شما هم اقفاق افتاده حق را که بنام دیگران حتم کرده اند هیگونه فکرت و ذهن و خوی شما را ارضا نمیکند با تمام وجود بر بی عدالتی این لایحه پافشاری میکنید ایا تاثیری نیز دارد؟
من حق دارم شما هم همین طور ایا باید حق من شما یکی باشد؟
ایا من در خودم باید با شما با هراز یک اختلاف برابر باشیم چون ترازوی عدالت را همیشه به میزان ببینیم؟
ایا رسم عدالت ترازوی میزان است؟
ایا خدا نیز این را برای ما خوانده و ما این حرف خدا را در موجودات و مخلوقات ابتدای تر از خود میببینم میبینیم چون ضعیف است باید بمیرد و چون جوان ست باید زور بگوید ایا اون فاعل دوم همیشه به اندازه یک پله مهر زیر دست را میگیرد و چرا خدا به او اجازه اول بودن را نداده است ایا او عادل است ایا باید عدالت او را از خود مستثنا بدانیم و او را برتر از عدل خود و مورد درک خود بگذاریم و بنامیم/
اصل عدل بر نا برابر بودن است نه بر برابر بودن چون در ورطه اول برابر بودن برای ما انسانها بی معنی و نا دست یافتنی است بنگرید خواهید یافت نبودن این واقعیت در تمامی یاختهای وجودی این بنای انسانیت این بنای دنیا این بنای بست خداوندی
پس چکونه میتوان عادل باشیم چگونه میتوانیم حق زا تقسیم کنیم تا همه در یک نفطه در یک خط قرار بگیرند؟
فکرت اندیشه شوق دانستن همه و همه دلیل بر انسان بودن اسن دلیل بر نیاز به دانستن است و اگر برای دانستن دیوار و حرمانی کشید ادمیت را زیر سوال ندانستن برد است پس بدانید خدا به ما این را داده این حق را داده چون فکرت را با وجود ادمیت در امیخته پس بیتا باشیم
عصاری

Saturday, January 01, 2005

بنام حق
ما افریده شده ایم با یک شعر با یک درک و نیازهای که خواهان پرورش او هستیم
ما همواره دنبال عدالت دنبال میانه و دنباله تکوین نیازهای خود برای رسیدن به ذات حقیقت میشویم
ما شاید انسانیم اما از درون یک حیوان یک حیوان هوش مند که درک و شعور دارد دنیال ذات خویش است دنبال نیازهای خود در مسیر تفکر است در خیال سیر است اما در مسیر ماورای خود اگر دریابد

اگر دنبال انسانیت هستیم باید از وجود خود به دید بالا تر از خود انسان دیدن کنیم تا بتوانیم بهتر ببینیم بخوانیم و بیابیم و برای بهتر درک کردن پیرامون همواره به عنواوینی چون گوش و بینی و چشم و متصل میشویم
اما چرا برای بعضی از همنوعان این حواس بهتر و شیوا تر و گویا تر کار میمند و برای من و شاید شما نیز کند و و یا به صورت کلاسه شده؟
این را ما برای او قرار میدهیم تا برایمان از دیگر احوال یاد اور نباشد، ترسیم چون بینیم نشنویم چون نخواهیم دید اگر پرده های را برای خود بریم چی خواهیم دید /
ایا تا بحال به این نیاز خواسته اسد برسید؟
ایا تا الان دوست داشته اید حتی یک گام از خود به این واسطه جلو تر باشید؟
اگر نتوانستیم چون خود به او اجازه ندایدم اما چه کار میتوان کرد؟
بیایم به انتها که قابل لمس است توجه کنیم فرا نیستس
فرای که من و شما در الان نیستیم و نخواهیم زنده بودن را به امتداد بگشیم
خواهیم و بودن مرگ را به دوش میگشیم
مردیم ببخشید مردم چه میبینم؟
تاریکی یا نور بهشت یا جنهم انتظار یا مقصد چرا باید بمیرم در صورتی که هنوز نیازهایم از این دنیا تخفیف نیافته اگر قرار است سیر نشویم و بمیرم پس چرا امدم این درکهایی است که همواره با حواس جمع کردیم تا با جمع شدن بر یاد داشتها و حلاجی به کتب و قیامت دیگران به ابد نیز میرسیم اما چرا امدیم تا سیر نشده برویم چرا امدیم تا ناتمام بمانیم اگر امدیم چرا داریم ترسان و به سختی میریوم
اگر قرار بر مرگ را در روز نخست بر ما آشکار کرده اند زیبا تر و راحتتر خواهیم پذیرفت دنیا نیاز نمیاوئرد منا نمحتاج هستیم
ما مغرور هستیم تا بمانیم

بیش از دوماه است که ترک خیلی از چیزها کردم تا خود را برای خود بهتر بیابم شاید جاهای از دردسر و نا بسامانی آزاد شده ام اما در خود و در نیازهایی که برای او پاسخی نمیبابم سر در گم شدم شاید چگورا را نشناسم اما برای چه بخوابمش را در زمانی که او لایک است برایم معنای برای دیگر شدن میدهد
اما برای چه چه خدا دار و. چه خدا شناس و گاه مهچور باز باید سیر شویم تا برای سوالاتمان جوابی قانع کنند بیابیم
خدای که ما را ازاد افرید به ما اختیاری داد تا سیبی را بخوریم تا بهشت را ترک کنیم به ما فکرت داد خیالات داد به ما وجود داد اما اگر او نمیخواست ما ازاد و خود انسان باشیم چرا برایمان قوانین را ایجاد کرد تا اونها را درک نکنیم تا انها برایمان از دور خبر بیاورند نه انکه ما را در حالامان روشن کند


عصاری