همراز

Sunday, November 28, 2004

بنام خالق
هدف از وجود امدن انسان چی میتواند باشد که جواب به اون ایجاد انسان بودن را به فعل در میاورد من تو ما همه میاییم و خواهیم رفت اما به چه بهایی و به چه بهانه ای ؟
من هستیم چون او میخواهد ما زندگی میکنیم چون او میخواهد و ما خواهیم مرد چون او خواهد اما چرا؟
ما برای هر کاری اورا فاعل قرار میدهیم و خود را محگوم به انجام میکنیم چون مفعولیم و اما اگر علتی برای او میخواهیم میشود بی منطقی؟
ما میتوانیم درک کنیم چون ما دمیده شده از اوییم ما میتوانیم ووو چون او میخواهد و این حس را برای ما ایجاد کرده که بدانیم و اگر ندانیم در حق خود و نیاز خود کوتاهی کردیم ما همواره مییابیم چون سکوک و نیاز ما یافتن است اما فرار یعنی عدم؟
من میدانم اگر نفهم چرا امدم همانقدر در خود گم میشوم که بی معنا بودن این ملک را رنگ باور کنم اما تو چی
تا به حال این معنای تو بوده؟ تا به حال خواسته ای برای خود معنایش کنی ؟ این رسم توست تا ندانی برای چه امدی نخواهی توانست وظیفه و کار محول شده بر دوشت را به انجام برسانی پس سعی در یافتن کن تا بیابی هادی خود را منجی خود را و حقیقت خود را
یه سر به این جا بزنید تا بیابید اگر پیدا نکنید چه میشود!
www.divaneh18444.blogspot.com
عصاری

Sunday, November 21, 2004

بنام او
امشب دو شب است که پاک دیوانه شدم تمام اعتقاداتم را گذاشتم به ورطه فراموشی چون که دیکه باور به اونها ندارم یا این را بگم که اونها دلیلی برای قانع نگهداشتن من بر اونها نداره نمیدونم چی شد اما میدونم که حالا دیگه گور نیستم میدونید شاید و باید این اتفاق خیلی پیش میباست میافتدا تا من خودم نیازهایم و دلایلم را متوجه میشدم که این یه تولد است اما به کجا و در کجا هنوز برایم روشن نیست
واقعا چیست دلیل ما برای به وجود آمدن و چرا ما باید بعد از این دنیای فانی به بهشت ابدی یا جهنم ابدی برویم چرا باید خدا که تمامی حال آیینده و گذشتهیمان را میداند منتظر خوب بودن خوب شدن و وووو بیشیند او جلال و او عظیم است و چرا باید از ما بخواهد این را همانطور که در کتاب قران نوشته شده است
میدونید تا به حال سعی میکردم انسانی باشم که نماز و روزه را بگیرم تا حالا شاید دعای کمیل نخونده بودم ولی این دلیل نبود که واجبات را تا حدود خیلی زیادی انجام ندهم و خیلی به این اعمال اعتقاد داشتم
ولی یک آن از رو کنجکاوی شروع به مطالعه کردم از جهت جنسیت در دین که در کتاب توضیع المسایل برایمان درج شده بود بعضی از اونها چنان مغرضانه بود که نتوانستم دلیل نوشتن اونها را نیابم بس شروع کردم به قران خواندن اونم از روی متن فارسی برای اینکه بتوانم تمام مطالبش را درک کنم خیلی چیزهای که اونجا بود غیر قابل باور بود برایم حتی خوندنش برای تردید را بیشتر میکرد بگذریم چرا ما هیچگاه به خودمان اجازه نداده ایم که بیابیم بعد معتقذ شوسم ما معتقد میشویم بعد مییابیم فردا اون موقع که باید جواب کارهایمان را بدهیم من و شما تک تک در برابر خالق باید جواب دهیم پس باید حرفهای خودمان را اون موقع بگوییم دیگر نه پدری و مادری نه امام و نه بیشوایی نیست که تمام اعتقادات ما را که ما برداشت کننده اونها بودیم به دوش بگیرند اعمال ما را پس بیابیم به اون چیزی که باور داریم اعتقاد داریم و میتواند ما را به نیازهای روحانی برسند
شاید چیزهایی را از دست بدهیم ولی دیکه مهم نیست چون باورهایمان میماند برای خودمان نه بین بنگ بزرگ و نه گوچه و نه ملاصدرا است که پایان دهنده این سوالات باشد بیابیم ما کییم ما کجاییم و برای کییم ما نه اتفاقیم و نه تصمیم نه مسیریم نه مقصد من و شما ها میتوانیم هر کدام منی از برای من باشیم نه منی از تلالوی آیینه در رود
سایت دیوانه را درست کردم
www.divaneh18444.blogspot.com
تا تمام حسهای حفته خودم را بگوییم اونجا واقعا خیلی بی پروا صحبت میکردم چون برای خود دیوانه قیدی نیست تا محدود باشد همانند قاصدک در حضور بدترین کولاک رها برای خودم حرف میزدم دیگه نمیتوانستم خودم را برای خودم حرام نگفتن کنم
عصاری

Thursday, November 18, 2004

بنام حقیقت
یادواره اعصار به یمن نرسیدن، زمان به حد نصاب به زمان آتی موکول شد پس بدانیم و بخوانیم تا زمان موعد
نمیدانستم از کجایم نمیتوانم باور کنم تا به اتفاقی امده ام چون میدانم این باور نیست
این دروغ پیش از خیال است
خوانم تا بدانم نمیتوانم به هستیم بی سبب تلنگری زنم و حال که دانستم این برای من نیست این برای ندانستن است دیگر برایم درنگ معنا ندارد یکهزار سال فرزند فکر نکردن شدیم و یک زمان فرزند غلام خویش از بهر چه آمده ایم و برای چه انسان نام نهادن مارا اگر ربی داریم برای ستایش او من نمیتوانم قانع فقط برای ستایش باشم چون نمیدانم برای چه آمده ام
من غلام رئوشن کننده خویشم تا امروز زنده گانی کردم و از امروز میخواهم برای خود متولد شوم پیمانی نو ببندم از نو بیابم برای بیست و هشت سال و انی ماه مردن و دوباره زنده شدن فقط برای پیداکردن هدف از خود زمانی زیادی است اما برای شروع زمانی کم؟
نمیخواهم عابدیباشم که نشناخته عبادت کند میخواهم بشناسم باور کنم تا عبادت شونده را خوش آید تا بدانم از نیتی برای چه به هستی آمدم برای حرکت تا کجا آمده ام تا کمالم چقدر در خواب بودم و چه قدر نیاز به حرکت دارم شروع کردم تا برسم اما وحشت برای شروع در هر زمان تنم را به استیلای فعلم به لرزه میاورد
یاد حافظ میافتم
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت زه بیگانه تمنا میکرد

در خود بنگرید و از نوبخوانید تا روشن باشید حتی برای ندانست

عصاری



Friday, November 12, 2004

اگر چشمهایت من رو میخواست، پرواز من تا دیروز همه از روی نا بیمنایی بود. تا بینا شدم از حد خودم حرکت کردم و یه پله از خودم جلو افتادم باید دیگر این موقعیت طلایی را از دست نهدم. و پر شتاب تر از دیروز از این موقعیت طلایی به بهترین نهو استفاده کنم. یک و دو سه
حالا در بلند آواز ترین شب تاریک پرواز کردم تا اون نقطه اوج ، یک بال دیگر فاصله است. اه یه دیوار یه دیوار به بلندی آسمان چه سرد و چه عجیب مانند شیشه مرا در خود اسیر، ایینه اش کرده. کمک کمکم کن ترا به اون دمادم که مرا میخواندی من بی اعتنا از کنارت میگذشتم و مرا به این حال نفرین کردی یاد کن
این قدر بدم؟
چرا رخت مرا به رنگ چشمهایت کردی من تنم اما ماورای روح من توام اما ماورای خودم اونروز مرا ندیدی چون مرا در چشمهایت گم کرده بودی همرنگ شده بودیم و تو مرا دگر جلوه میخواستی اما من اون نبودم الوان!
میشنوی مرا؟
من اینم لال وراج و کر نا شنوا اما معلوم در حیات هر زمانی که یکی از یاخته هایم در حال تنفس بر میاید تمامی بدم او را به چشم دشمن رانت خوار میبیندش ببین حتی خودم هم برای خودم رحمی نمیبینم پس چرا باید بمانم



با سلام و با نام او که نه میشناسمش و نه میتوانم نشناسمش
اما نمیدانم این را در کدام وب لاگم بگذارم باورم کنید شده ام یه انسان در هزار هزار رنگ الوان تر از همیشه اما در یه نقطه مشترک، داود عصاری باز خوب است این اسم میماند وکر نه شاید خودم را هم فراموش کنم پس اینجا من را در تمام آدرسهایم بیابید
www.freelikeman.blogspot.com
www.mystic18444.blogspot.com
www.divaneh18444.blogspot.com
www.iran18444.blogspot.com

Now that’s your turn say to me frank who am I?
Do you know or remember me that one that said to you some thing altar’s human and some time less than a human?
So say to me and help me for know mine self as I am
Best regards
Asari

Saturday, November 06, 2004

بنام خالق
این بار میخواهم دیگر مثل قبلا ننویسم، نخوانم باور کنید خواستم متحول شوم چون هر گاه که میخواهم از نوشته هایم مطلبی را برای کسی نقل کنم ،متوجه میشوم . که چقدر ایراد و اشتباه دارد
خوب پله اول را برداشتم و امید وارم بتوانم ثابت قدم باشم
خالق کیست یا خالق چیست؟
ما انسانها موجوداتی هستیم که همواره میخواهیم یاد بگیریم باموزیم و یاد بدهیم روشن شویم و روشنی بیافرینیم ، و اگر غیر این است بفرمایید.
و این صفات همواره ما را در درک بهتر پیرامون و اطراف یاری میکند پس این صفت را ما یاد نگرفتیم به ما دادند و ما آنها را پرورش دادیم تا به این اندازه رسیده است
زیبا ایم و زیبایی را دوست داریم حتی اگر دچار بیماری جزام باشیم

ما زاییده، یافته هایمان در تفکرمان هستیم حتی به اندازه یک میلی متر . لذا ارزش مند است
ما مخلوقی هستیم که اگر در مادیت بخواهیم ببینیمش میشود:
موجودی است که به آن شعور ، اجازه تکامل، اجازه تکثیر داده شده و این بالا ترین ارزشها ست که یک مخلوق میتواند داشته باشد .پس آیا تمام مخلوقات به حد اعلاء تکامل و هوش و ...
دارند؟
لذا خالق نخواسته هم سان بیافریند خالق نخواسته یک نمونه از برای همه بسازد و این یک دلیل که یک فرد در موقعیت خود شرایط خود شعور درک خود و سرانجام در هیبت خود قیاس میشود
نمیدانم خواسته اید شعری یا نقاشی و یا هنری و یا حتی غذایی درست کنید
میدانید اون ساخته و اون پرورش یافته شما چیست؟
اون چیزی نیست جز مقداری از حد خود که توانسته اید اون را در اونجا و در آنچه ساخته اید دخیل کنید
پس ما باید بخود ببالیم چون توانسته ایم ایده و امال خود را در رنگ حیات جریان و بعد به ورطه وجود در آوریم
و هر بار که میبینیم لذیت از دیدنش میبریم
یک تخته سیاه را در ورای چشمهایتان تجسم کنید تمام اون را ضمینه کنید که خالق نامیده میشود بعد نقطه ای در آن به وجود آورید به او آدمی نسبت دهید حالا او چیست ؟
او ساخته از خالق است که دارای صفات خالق است دارای درک خالق است دارای شعوری است که به واسطه پرورش و تکامل دارای بعد متعالی خواهد شد اگر و اگر شما به او اجازه دهید حتی به آنقدر که گوچه به خود اجازه گشتن خدا را داد؟!
حالا هدف از خالق خود را بررسی کنید تا معنی خود را درک کنید نه به اندازه ملاصدرا که از خود به خدا و بعد از خدا به خود برگشت تا معنا را در حیطه درکش هویدا کند نه اندازه خودتان و به اندازه اجازه به خودتان برای درکش
من و شما میبینیم میخوانیم و میآموزیم اجازه میدهیم به خود که خیال کند و همیشه نا خدا گاه فکر میکنیم اما به چه
چرا نمیخواهیم درک فکر کردن را با تمام کردن موضوع و نتیجه به تحقوق برسنیم
میدانم و میدانید من و شما هیچ گاه نمیتوانیم اون را به سامان برسنیم اما میدانید میتوانیم تکامل دهیم به اون هرگاه که توانستیم درک جدیدی پیداکنیم حتی نتیجه اون تغییر جهت باشد این رسم و این ران رشد است این راه به حقیقت رسیدن اسن ما همواره به طبیعت نگاه میکنیم که چون او معلم درهای عملی و کار بردی است و او برای نیازهای ما هزار سال است که دارد تمرین وکند و نشان میدهد خواه ما یاد میگیریم یا نه مهم نتیجه اوست بعد از این همه حرکت
یک بوته برای رسیدن به خورشید که نیاز اوست هزار راه را در مدت یک تابستان تجربه میکند میداند که پاییز دیگر خواهد بود تا بوی دی را بشنود اما بی اثر نمیماند حرکت میکند تا متعالی شود ما چی پس!
عصاری