همراز

Sunday, February 20, 2005

سلام
شروع کردن برای نوشتن همانطوری که قبلا هم به عرض رساندم از نوشتن خیلی سخت تر این است قبل از نوشتن ذهن را به سمت نوشتن سوق داد از بیان، فعلی ساخت تا ماندگار شود. به هر سوی که میخواهد نرود باید بردش تا به اسمان رسد تا با ان راهی برای من و شما و هر کس که میخواند باشد تا با اون، صحر را با صبح بدون خورشید پیوند دهیم تا ملائک را به سوی ناشنیدههایمان مسکوت کینم تا اونها دیگر ما را به نگفتهایمان سر گوفت نزنند
بایید بحث کینم بیایید به وجودداشتن خود ایمان بیاوریم و جاری شویم بیایید تا از سد سکوت بگذریم تا بی حد روان شویم دیگر نه دیواری بتواند من و شما را از جریان بی اندازد چون ما فعل حرکتیم نه فکر سکون نه خیال سکوت
پس بگوییم شیوا و محکم بخوانیم بلند چون این حقیققتی است از من و شما داود و شما که نامی دارید ماورای اسمتان
میدانید این ماشین دیگر راه خود را یافته نمیتوان جلوی اون را به راحتی گرفت دیگر باید برایش فرمانی قرار دهیم تا بی مباهات و بی ملاحظه به هر سمتی روان شود پس در باره باور حرف میزنیم ما باوری داریم که اون همه چیز ما است یا باید با عقل باور کینم یا باید با دل برای دل قانونی نگذاشته اند چون هر کس دلی دارد که شاید مثل من دریچه میترالش هم گشاد شده باشه ولی به هر حال باور دل همهشه شیرین است همیشه راهی است برای رشت اگر فکرت پشت اون وجود انسانیت باشد نه کتمان اون نه رهایی از اون به واسطه باور های یی که از روی تکرار برایمان اورده شده و انقدر برایمان تکرر داشته است که دیگر نمیتوانیم از اون عبور کنیم چون اون دیگه شاید یه ارکان شده از ما بی اجازه ما ستون عبور ممنوع شده پس باید دوباره چشمها را گشود دوباره صورت را ابی زد تا غبار کهنکی از روی پلک ها برود دیگر با پلکهای سنگین نبینیم چون شاید دوباره به من و شما دروغ دوباره را بگویید، بیداری؟!
من حدودا سه ماه است که مناجات همیشگیم را به فروغ دیدگانم فراموش کرده ام چون باید باورهایی که با چشم دیده بودم را حد اقل به خود میقبولاندم من باور داشتم که در گنگ بودن غرق شدم من با پیداکردن اشنا شدم هر انکهگاهی نتوانسته ام او را به کمک برسانم تا حرکت کند اما میدانم اون میتواند با من بیاید میتواند من را به حقیقت برسان به انسان بودن به ادمیت نه اون ادمی که نام گرفتم شما هم برخیزید باید همراه شویم که باید دست در دست یک دیگر دهیم تا به کمک همدیگر این راه را روشن کنیم برای من بلند شدن نیاز بود برای شما نیز دست مرا گرفتن میبایست هدف باشد تا من دیگر از لباس شما بر خیزد تا با هم بسازیم نداشته هایمان باورها را باید از نو معیار زنیم تا خوب بودن را بی معنا نسازیم نبودن را بی معنا نکیم مردن را با رحمت اجین نکنیم باید باشیم تا خیال به هم بودن برای رسیدن با برکت همت متعالی شود خدایا باور کن تا باور شوم
کسیتم؟

WWW.ASARI2.TK OR WWW.DIVANEH18444.BLOGSPOT.COM
WWW.MYSTIC18444.BLOGSPOT.COM
BUT NOT IN THIS
WWW.IRAN18444.BLOGSPOT.COM

Friday, February 18, 2005

با ستایش خالق بزرگ میخواهم برای شما از ایین و سلوکی بگوییم که همواره دیواری به بلندی هرازان هراز سال میان انسانها ایجاد کرده دیواری که از میان هر خانه حصارینامریی میان دوموجود بنیادی خانه و خانواده بنا کرده و من و شما برای بینش و شفاف سازی اون اگر قدمی برنداریم ماهم به پاییداری و گسترش اون اهتمام ورزیدیم
موجودی به نام انسان میان خود و دیگر مخلوقات جدایی افکنده تا شعور و احساس خود را به انها نشان دهد باقی را در سیتره خمود دراورده تا به انها بگویید که چه قدرت عظیمی و غیر قابل کنترلی دارد تا به فخر ورزد تا بیندگان را در سحر خود ناگام دارد
اما این حس همواره به خودش و به تمامیتش نیز لطمه وارد کرده و خود را نیز در اسیری به این اصل محکوم داشته بعد از این دیوار میان خود و دیگران میان خود و جنس مخالف خود بناداشته تا به این وسیله این حس محضون را به انتشار دراورد تا میان خود هم بستر شریک خود نیز پرده به بلندی همان پرده اولیه که از حس خود شروع میشود و در دینها و سنت خود اون را پرورشمیدهد که دیگر حتی نمیتواند بر اون حدی بگشد تا خود را نیز اسیر در بندش نبیند
زن و مرد همواره برای هم میمیرند برای هم عاشقی را به ارمغان میاورند با هم به زیرساختهای بنیادی خود توجه میکند باهم به اون ارامش درونی میرسند اما اما اون حس لعنی دوباره کریبان انها را میفشارد و انهارا از آن پرواز به سقوط همیشه گی سوق میدهد نیچه میگویید
برای فلسوف شودن سه چیز نیاز است دوری از پادشاهان از نام آوری و از زنان ایا او خود را در سیتره زنها میبیند که این چنین خصانه به همنوع خود،به کامل کنند خود حمله میکند؟
لااقل نیچه قدرت بیان درونش را به اسباط راسند اما خیلی از پیامبران که یک اسم عمومی میتواند باشد قدرت بیان این حقیقت را نداشتند یا با دید ابزاری یا با برداشتهای مردانه از جوامع اون را به سر حد اعلا خود برزگ کردند حتی حقوق رادر مردانگی دیدن
جالب است بدانید که برای واژه فمنیست کلمه مقابل وجود ندارد چون مردان این را با قدرت خود بنانهادند و زنها از این استفاده میکنند چون که قابل در استفاده اند و محکوم
باور از بودن حقیقت نشان از رشد است نه این که ساختار ادمیت را در بیان مرد یابیم برای وجود داشتند حتی تخم مرغ بیان از مرغ یا تخم مرغ میکنیم و هیچ گاه مثالی از خروس جمع به میان نمیاوریم چون بی معنی ترین کلمه در وجود اساس این حیوان است در نقطه شروع با وجود اینکه نقش بارور کنندگی اون را نمیشود انگار کرد
به ما گفته شده که آدم را ساختند بعد حواراساختند و بعد فرزاندانشان اما چرا نبایست حوارا ساخت بعد از ان ادم را برای او خلق کرد خوب چون پیام اورش قدرتی داشت ؟!
برای شناخت مرد و زن همیشه بیان از قدرت بیان از فیزیک وبیان ازمردانگی است و در مقابل ان زن تفسیر میشود که موجودی ساخته دوم است به بیانی دیگر
ما نمیخواهیم او را به تفسیر کشیم چون اصل هایی را باید به باد گیریم باید از نوع بی اندیشیم باید باور کنیم مرد به واسطه یا زن به واسطه میتوانند اورنده بدی باشند نه اما های دیگر باید اول اندیشید بعد بیان کرد باید زمزمه هاتی بیانی را افرید بعد به ان جلوه داد تا بعد
عصاری