همراز

Thursday, December 09, 2004

بر نگارنده این ماه تابان سلام و بر همه درود
از غریب غربت تا موژه چشم همه و همه به نیاز او در مکافاتیم اما چرا ندانسته بدانیم

اگر بخواهید حتی یک نقاشی و یا دوبیت شعر خلق کنید باید هدف و برنامه ای برایش تعریف کنید تا هویت تا معنی تا شعور و تا قابل لمس و درک شود و این وقتی به حد اعلا میرسد تا هدف را در بطن و در تمام یاخته های او بگنجانیم و این نیست جز شعور ما برای خالق شدن برای ایجاد درک خالق بودن و صرف فعل خلق کردن حتی برای لحظه های بی ارزش دنیا
حالا بیاییم خود را در خلق شدن پیدا کنیم چی میبینیم ؟
مخلق یا به اجبار خلق شدن یا یا برای خلقیدن اجازه یافته و یا های دیگر شاید بی معنا باشد اما معنای از این مهمتر ندارد که هدفی دارد چون برای او برنامه برای او شرایط برای او حد برای او محدوده و برای او شعور درک این سیطره ایجاد شده پس من .و تو ما کجاییم
مییاییم خورد را در محیط دیوارهای ارزش و بی ارزشی بسنجیم یا میاییم خود را درون نداشته هاو داشته ها و یا بین نیستی و هستی و خیلی چیزهای دیکر بینیم
بدون اینها ما میبایست معنا خود و بوی خود را بشنویم حتی برای یک دم نیز نباید او را از زمزمه با نفسهای خود فراموش کنیم چون اون زمان نه بهشتی و نه جهنمی ما را نمیترستاند جز عبس بودن فکرت؟!

هادیم کیست تا مرا با خود به برترین مقام انسانیت برساند تا اون حدی که برای هر بدیم در همان نقطه مکاففاتم را ببینم و برای هر خوبیم خوشحالیم انسان نیست مگر از این حال برون عاشق دل شدن برای دل خواهان نداشتن برای نداشته هایش و نگشتن از برای ندانستهایش
هزار سال بودند و گشتند خواندن و فکرت اندوختاند اما چه اید امد از انها برای ما برای نیک فکری برای خوب دیدن برای زیبا شدن تا آخرین ورطه باید بود شاید از برای من دیوارهای حریم مذهب فرو ریخته باشد اما چه باید برای این محصور ایجاد شود تا اندیشه عقل و انسانیتم به تبرک نفیس حقیقت رسد.
عصاری